ديدني هاي شهر سرب و سراب(۴۸)
من بخيلي را ديدم كه براي ثروت خود حصار بود و براي وارثان، انباردار.
من زندگي را چون لبخند ژوكوند ديدم كه در نگاه نخستين به رويت تبسم مي كند ، اما در واقع مي گريد.
من «مشكلات » و « موفقيت ها » را ديدم. اولي را بر ماسه های روان نوشتم و دومي را بر مرمرهای دوران نگاشتم.
من اصلاحگر انديشمندي را ديدم كه اصلاح نهال را از ريشه ها ، و اصلاح خصال را از انديشه ها آغاز مي كرد، نه از شاخه هاي سرگردان و احساسات لرزان.
من شكست هاي زيادي را ديدم. هر شكستی بيانگر بن بست بودن راهي ، و خود تجربه گرانبهايي بود.
ادامه دارد....
شفيعي مطهر
موضوعات مرتبط: قطعه ادبي
برچسبها: سرب و سراببخيللبخند ژوكوندموفقيتاصلاحگرريشهانديشه شكست
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
وب نامه شفیعی
مطهر و
آدرس
modara.LoxBlog.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.